معنی شهر نفتی ایران
حل جدول
آبادان
شهر نفتی عراق
کرکوک
شهر نفتی خوزستان
آبادان
پایانه نفتی
لاوان
سازمان نفتی
اوپک
لغت نامه دهخدا
نفتی. [ن َ] (ص نسبی) منسوب به نفت. مربوط به نفت. رجوع به نفت شود. || نفت فروش. که نفت به مردم فروشد. || وسیله ٔ نفت سوز. ابزار گرم کردن و روشن کردن که با نفت کار کند: چراغ نفتی، بخاری نفتی، آبگرم کن نفتی. || نفت دار. نفت خیز.
- مناطق نفتی، جاهائی که در آن نفت استخراج کنند.
شهر ایران
شهر ایران. [ش َ رِ] (اِخ) ایرانشهر. کشور ایران. مملکت ایران. (فرهنگ فارسی معین): تا باز که افراسیاب بیرون آمد و دوازده سال شهر ایران گرفته بود و نریمان و پسرش سام بر او تاختها همی کردند تا ایران شهر یله کرد و برفت. (تاریخ سیستان). رجوع به ایران و ایرانشهر شود.
نفتی شدن
نفتی شدن. [ن َ ش ُ دَ] (مص مرکب) به نفت آلوده گشتن. بوی نفت گرفتن.
چراغ نفتی
چراغ نفتی. [چ َ / چ ِن َ] (اِ مرکب) چراغ نفت. چراغی که روغن سوخت آن نفت باشد. چراغی که با نفت سوزد. مقابل چراغ برق. لامپانفتی. چراغی که دارای لامپ و فتیله و جای نفت است.
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) منسوب به نفت: مربوط به نفت: مواد نفتی، برنگ نفت سیاه تیره، آنچه با نفت روشن شود بخاری نفتی چراغ نفتی، نفت فروش، (اسم) قسمی انگور اعلا که در قزوین بعمل آید.
فارسی به ایتالیایی
petrolifero
فارسی به عربی
فارسی به آلمانی
Öl (n), Ölen
واژه پیشنهادی
گریس
معادل ابجد
1307